سخنی با شما

** به وبلاگ روستای رودمعجن از توابع تربت حیدریه خوش آمدید .**

۱۵ تیر ۱۳۹۰

ریشه شناسی رودمعجن (رودماهگان)

رودمَعْجَن یا رودماهجان؟

بررسی ریشۀ جای نامها (نام مکانها) هر چند شوق ­انگیز و نشاط بخش است اما کاری است دشوار که گاه جوینده را به بیراهه می­برد. این جستار گام نخست در راه شناسایی و اشتقاق نام زادگاهم رودمعجن از توابع تربت حیدریه است.
نام «رودمَعْجَن» که در شناسنامه، گواهینامه، گذرنامه، قباله‌نامه، دانشنامه به دنبال نام خانوادگی‌ام می‌دود و همگان بنادرست می‌خوانندش، دیرگاهی است که مرا به اندیشه واداشته که این نام را چه کسانی و چرا بر این کوهسار خوش آب و هوا نهاده‌اند؟ تنها سخن مکتوبی که در بارة نام ‌زادگاه من دیده می‌شود چند سطری است که دکتر شفیعی کدکنی در کتاب قلندریه در تاریخ (1386: ص 545) به مناسبتی دربارة نام رودمَعْجَن نوشته است: روستایی است در همسایگی کدکن. ایشان دربارة دگرگونی واژة «مَعْجَن» گمانه‌هایی طرح کرده‌اند. از این جمله که رودمَعْجَن باید «رودماجن» یا «مجن» باشد و در بخش بسطام در شهرستان شاهرود روستایی به نام مُجن و موجان داریم (شفیعی کدکنی، 1386: ص 545).
در این جستار وجه نام‌گذاری «رودمَعْجَن» و ریشة آن را از چند نگرگاه بررسی می‌کنم:

1)‌ رودمعجن: نام سردار افسانه‌ای

ابوالمَعْجَن شخصیتی افسانه­ای: از پیرمردان و ریش سفیدان شنیده‌ام که «ابوالمَعْجَن» یکی از سرداران امام علی (ع) این سرزمین را فتح کرده و «رودمَعْجَن» از نام او گرفته شده است. آنها وجود طاق عس‌سوم (اسب سُم/ سُم اسب) در منطقۀ «پی سوم» دربی را گواهی برای سخن خویش می‌آورند. طاق پی‌سوم در کوههای دربی، یک فروریختگی کوه است به شکل جای‌پا یا رد سُم اسب که می‌گویند جای سم دلدل امام علی است. این وجه نامگذاری را از حاج شیخ محمد عیلامی (درگذشتة ‌1363ش)، شادروان حاج اسماعیل عبداللهی (درگذشتة 1384ش) و پدرم حاج نورالله فتوحی (متولد 1306 که دیر زیاد آن بزرگوار خداوند) شنیده‌ام.
ریشة ‌این باور در کتابی است به نام خاوران نامة «ابن حسام خوسفی» که افسانه‌های عامیانة ‌لشکرکشی و کشورگشایی امام علی در ایران را به سبک شاهنامه فردوسی به نظم کشیده است. ابن حسام خوسفی شاعر سدة نهم (درگذشتة 871 قمری ) از مردم روستای «خوسف» شهرستان بیرجند است.
«ابوالمحجن» در منظومة خاوران نامة سردار امام علی قلمداد شده که کرمان و دیگر مناطق خراسان را با دلاوری فتح می‌کند. خاوران‌نامه یک مثنوی حماسی است در 22500 بیت که به وزن شاهنامه (فعولن فعولن فعولن فعل / بحر متقارب مثمن مقصور) سروده شده و در آن افسانه‌ها و داستان‌های خیالی از سفرها و جنگ‌ها و دلاوری‌های حضرت علی‌بن‌ابیطالب(ع) و یارانش مالک اشتر و ابوالمحجن در سرزمین خاوران، با شاه خاوران به نام «قباد» و شاهان بت‌پرست دیگر به نام «طهماس» شاه و «صلصال» شاه و سپاه دیوان و اژدها به نظم کشیده شده است.
 این که رودمَعْجَن برگرفته از نام آن سرداراست مولود ذهن افسانه‌پرداز عوام‌پسند است و به دو دلیل نمی تواند درست باشد: اول این که آن سردار نامبرده ، در خاوران نامه، ابوالمَعْجَن نیست بلکه «ابومحجن عمرو بن حنیف الثقفی» [1] (درگذشتة سال 28 قمری) است. وی در منابع تاریخ اسلام همه جا شاعری میخوارة و نامدار معرفی شده است (رک. ابن قتیبه، 1902، و طبقات ابن سلام جمحی، بخش شاعران قُرای عرب). و دوم آن که امام علی (ع) هیچگاه به ایران لشکرکشی نکرده، و این ابومحجن ثقفی، در جنگ قادسیه از اعضای لشکر سعد وقاص بوده که در نبرد با ایرانیان دلاوریها کرده است (رک. ابن قتیبه، 1947: بخش زندگی شاعران). بخش افسانه­ای قصه آنجا اوج می­گیرد که ردپای دلدل امام علی روی صخرة سنگهای تراورتن، به اندازة فردوگاه یک هلیکوپتر بر جای بماند. اسب واقعی امام علی، حیوانی معمولی بوده و نه یک هیولای افسانه‌ای.
پهلوانان و جنگ­آوران مثنوی خاوران نامه همچون مالک اشتر، ابومحجن و عمر بن امیه، شخصیتهای واقعی و تاریخی اند ولی کسانی مانند عملاق، قرطاس، عبدوی و نیز مکان‌هایی همچون حصن ضمان و حصن ظفر، برساختة خیال شاعر و مکانهای افسانه‌ای است. هدف این داستان‌ها، استوارسازی ایمان مردم و برانگیختن آفرین‌گویی شیعیان و دوست‌داران آل علی(ع) بوده و درستی روایات تاریخی چندان اهمیت نداشته است. در جستجوهایم شاعری به نام «ميرابوالمَعْجَن كرماني» یافتم که هلاكو ميرزاي قاجار متخلص به خراب در تذكرة خرابات (ص 167) از وی یاد کرده است (نک. گلچین معانی، 1353: ج 1/ 510). شاید که نام این میر ابوالمَعْجَن با افسانة‌ ابوالمَحجَن خاوران نامه و نبردهای خاوران و کرمان مرتبط باشد.

2) رودمعدن: معدن نقره باغهای ته­رود

یک نظر عامیانۀ دیگر نیز «مَعْجَن» را با واژۀ معدن همریشه می­داند! چون در پشت باغهای ته­رود رودمَعْجَن، یک معدن نقره وجود دارد که زمانی استخراج می­شده است. برخی فرض می­کنند که نام روستا از «رود معدن» گرفته شده است. این نظر نادرست است، زیرا می­دانیم که سالها پیش از کشف معدن نقره، نام روستا رودمهجن بوده است. علاوه بر این تبدیل «رود معدن» به «رودمَعْجَن» توجیه آواشناسی ندارد.

3) رُزْمَهْجَن، تلفظ قدیمیها

در گویش قدیمی­ها و نیز در روستاهای همسایه مانند کدکن و حصار «رزمَهْجَن» (rõz mahjan) و «رزمجن» (rõz majan) و رُمجن (rõ majan)  شنیده می‌شود. البته می دانیم که رز (rõz) در گویش روستای ما،‌ «روز» است و نه «رود» [2].  در ذهن مردم عوام ، معنیهایی مثل «جهیدن» و «جن» از این واژه تراشیده اند. مثلاً اهالی روستای حصار به شوخی دربارة رودمَعْجَنی‌ها می‌گفتند: «اینا رُزْ مْجْهَنْ»: یعنی اینها روز می‌جهند (می‌گریزند). برای آنها رزمَهْجَن، معنایی نزدیک به «فرار در روز» یا «پنهان شدن مثل جن در روز» به ذهن متداعی می‌شده است. یک نظر عامیانۀ دیگر هم کلمۀ «جن» [«جین» در لهجۀ رودمَعْجَنی] را در این واژه می بیند. که سخت نادرست است زیرا(jinn)  به هیچ وجه با تلفظ(jan)  در واژۀ رودمعجن همخوانی ندارد.

4) مَعْجَن و مجن عربی:

 برخی عربی خوانده­ها می­گویند که «مَعْجَن» اسم مکان عربی است از عجن (به معنی آرد را خمیر کردن). این نامگذاری احتمالاً با آسیاب و آرد و خمیر مرتبط باشد؟! چون رودمعجن آسیابهای آبی زیاد داشته است، مثل آسیاب میان تنگل، آسیاب باغهای سراسیا، آسیاب چشمه­پاس و ... . بر این اساس رودمَعْجَن می‌شود «رود خمیرگاه»!. این نظر و همة دیدگاههایی که ریشة ‌عربی کلمه «مَعْجَن» (مثل محل دست بر زمین زدن اسب و قاطر، یا جایی که وقت برخاستن باید روی دست تکیه کرد و یا جای به عصا تکیه کردن) را جستجو می‌کنند چندان درست نمی‌نماید زیرا تا آنجا که من جسته‌ام در منابع عربی «مَعْجَن» به معنی اسم مکان به کار نرفته است.
مِجَنّ واژۀ عربی دیگری است که به «معجن» نزدیک است. اگر بخش دوم را از «مِجَنّ» (mejann) بدانیم به معنی سپر و هر چیزی که شخص را از آسیب سلاح حفظ می‌کند، در این صورت رزمجن به معنی «سپرِ روز» است. مجن در شعر فارسی زیاد آمده است [3]: اما این معنی از نظر گویشی دور می‌نماید چرا که "مَهْجَن" یا "مــَـجَن" (ma~jan) با آوای فتحة کشیدة بعد از میم شنیده می‌شود نه "مِجَنّ" باکسر میم و تشدید نون.

5) رودمَهْجَن در اسناد تاریخی

در بسیاری از اسناد دورۀ قاجار و سنگ قبرهای سالهای 1331 تا 1363 قمری نام روستا عیناً «رودمَهْجَن» درج شده است. در اسنادی از سال 1234؛ 1249؛ 1254؛ 1272؛ نام رودمَهْجَن مکرر ثبت شده است و در یکی از اسناد (1249) چندین نفر از شهود با لقب رودمَهْجَنی ثبت شده است. همچنین، سه گور سنگ مربوط به حدود یک صد سال پیش در گورستان رودمَعْجَن هست که هر سه دلالت دارد بر این که نام اصلی زادگاه ما رودمَهْجَن است و نه رودمَعْجَن.

          
تاریخ وفات مرحمت و غفران پناه ملا الله یار ول ملا محمد علی بختیاری ساکن رودمَهْجَن فی غرۀ محرم  1331 (قمری)
تاریخ وفات مرحمت و غفران پناه حاجی علی فرزند مرحوم سالار محمد رودمَهْجَنی وفاته فی ماه رجب المرجب 1361
هذا مرقد و مضجع محمد وکیل فرزند مرحوم علی نقی رودمَهْجَنی وفاته فی ماه محرم 1363
تا اینجا روشن می­شود نامگذاریهای افسانه­ای و عامیانه را باید به کناری گذاشت زیرا اسناد قدیمی تر واژۀ «رودمَهْجَن» را تأیید می­کنند .

6) «رودمَهجَن»: بررسی زبان­شناسی

   واژۀ رودمَهْجَن از دو بخش (رود+ مَهْجَن) ساخته شده است؛ رود آن، مشخصاً همین رودخانة ‌جاری در میان روستا است اما بخش دوم آن طبق اسناد قرن سیزدهم هجری «مَهْجَن» بوده که به «مَعْجَن» تغییر یافته است. به گمان قوی «مَعْجَن» واژه‌ای پارسی است و نه عربی که در پی دگردیسی‌های آوایی، دستخوش دگرگونی شده و به این ساخت درآمده است و با «مَهْجَن» پیوندی دارد.  خود «مهجن» از دو بخش «مه» + «جن» تشکیل شده است:
- «مه» مخفف ماه است. ماه نوروز = «مه نوروز»، یا کاه = کَه در واژۀ کاهدان = که­دو
- «جَن»: دگرگشتة «جان» است که پسوند کهن نام­جایهای پارسی است در نام زنجان، سیرجان، لاهیجان،‌ فلاورجان، دليجان، دريجان، برازجان، اندیجان، نهرماجان و مهریجان که ‌روستایی بوده در نزدیکی مرو و یاقوت حموی، از مطر بن عباس مهریجانی که در زمان عثمان اهل این دهکده بوده یاد کرده است. (سیدی، 1383: ص 515).
پسوند «جان»، دگرگشتۀ گان» و «كان» فارسی از ريشۀ «كَن» اوستايی برآمده و معادل خان و خانه و جايگاه است كه به صورتهای «کان»= «گان» = «قان»= «غان» = «ژان» = «جان» = «جن» = «جون» = «جند» = «گن» = «چين» در نامجایهای ایرانی باقی مانده است. مانند سمنگان، بوژگان، دليگان، زرقان، اردکان، دريژان (در شهرستان بروجرد)، ديلجون (در زبان كاشان)، رودسامجَن و دلورجن (در افغانستان و بخارا).  حالا می‌توان گفت که روند دگرگونی واژة «مَهْ+جَن» چنین بوده است:
ماه‌جان ß مه‌جان ß مَهْجَن
احتمال دیگر آن است که واژة «معجن» دگرگشتۀ «ماجان» باشد. واژة «‌ماج» در شاهنامة فردوسی (بروخیم، ج 5،‌ ص 1407) که در معنی «ماه» آمده:
چو تو شاه بنشست بر تخت عاج      فروغ از تو گیرد همه مهر و ماج
و در برهان قاطع نیز آمده که «مهر و ماج» همان مهر و ماه یا خورشید و ماه است (تبریزی،‌ 1362. ج 4 ص1932). با نگر به کاربرد شاهنامه، «ماجان» (ماج + ان جمع) به معنی ماهان؛ در روند دگرگونی آوایی به «مَعْجَن» تغییر یافته است. دلیل آواشناختی ایندگرگونی این است که در گویش رودمَعْجَنی واج «آ» به آسانی به «ع» تبدیل می­شود. مثل واژه­های صابونß صَعبُو؛ جادهßجعده. و بنا بر همین قاعدۀ آوایی تغییر به این شکل بوده است:
ماجان ß ماجن ß مَعْجَن
اما بنا بر اسناد وقفی و قباله های ازدواج و سند زمینهای محلی مربوط به دروۀ قاجار در سالهای 1290 یکبارۀ مَهْجَن به مَعْجَن تبدیل شده است. فرض بر این است که این تغییر همزمان با رواج سازمانهای دولتی در عهد مشروطه و بر اثر لفظ قلم شکستن دولتیان عربی­دان قجری اتفاق افتاده است. یعنی «رودمَهْجَن» را با لفظ قلم و ته مایۀ عربیت به شکل «رودمَعْجَن»  نوشته اند.

7) چند نام روستایی مشابه

در فهرست نامجایهای کهن، چند نام همانند با پسوند «جن، جان، مهجان» دیده‌ می­شود:
دِلوَرجن: روستايی در استان بلخ افغانستان (دل+ ور= وار= باره‌+ جَن= جان)
مُجن: روستایی به نام مُجن و موجان در بخش بسطام شهرستان شاهرود، کوهستاني، سردسير و ييلاقي که تابستانها از حدود گرگان براي استفاده از هواي سرد و علوفۀ احشام، عده اي به اين دهستان مي آيند». (از فرهنگ جغرافيايي ايران ج 3).
رازمَجین: دهی است جزء دهستان حومۀ بخش ابهر رود شهرستان زنجان که در 150هزارگزی جنوب ابهر واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر. (شبیه رُزْمهجن).
مَهجان: دهي است از دهستان آسپاس بخش مرکزي شهرستان آباده ، آبش از قنات و چشمه و راهش مالرو است. (دهخدا، از فرهنگ جغرافيائي ايران ج7  و نیز فارسنامه ).
رودسامجَن: سامجَن رود عظيمي است که آن را رودسامجن خوانند و امروز رود شرغ ميخوانند و بعضي مردم حرام کام خوانند (نرشخي، تاريخ بخارا. ص 16). و پيوسته بيکند نيستانهاست و آبگيرهاي عظيم و آن را پارگين فراخ گويند و قراکول نيز خوانند و از مردمان معتبر شنيدم که مقدار بيست فرسنگ در بيست فرسنگ است و اندر کتاب مسالک و ممالک آورده است که آن را بحيره سامجن خوانند و فضل آب بخارا هم آنجا جمع آيد و اندر آنجا جانوران آبي باشند و در جمله خراسان آن مقدار مرغ و ماهي بحاصل نيايد که از آنجا بحاصل آيد. (نرشخي، همان، ص 22. نیز و رک. به نفيسي، احوال و اشعار رودکي ص 100 و 106 و نیز دهخدا).
رودماجان: اسم محله‌ای بوده است در مرو و یکی از چهار نهر مشهور رود مرغاب که به مرو و پیرامون آن آب می‌رسانند به «نهرماجان» (رودماجان) در شهر مرو ترکستان امروزی مشهور بوده است. (مقدسی،‌ احسن التقاسیم، ج2 ص 454). ابومسلم خراسانی در کنار همین «رودماجان» مسجدی ساخته بود که تا روزگار مغول برجای بوده است (رک. لسترنج. 1364: ص 425 ).
یکی از وجوه مشترک مناطقی که پسوند «جن» دارند سردسیری و ییلاقی بودن منطقه است



نتیجه
از این بررسی چنین نتیجه می توان گرفت که
الف) نامگذاری رودمعجن بر اساس نام ابوالمعجن، سردار  امام علی (ع) افسانه­ای و بی پایه است.

ب)  قدیمترین اسناد مکتوب متعلق به یکصد هشتاد سال پیش «رودمَهْجَن» را تأیید می­کنند اما در زبان مردم قدیم رُزْمَهْجَن رایج بود.
ج) ریشة واژه «مَهْجَن» را باید در « ماهجان» و «ماهگان» جست یا در «ماجان و ماهان». روند دگرگونی آوایی آنها به «مَهْجَن و مَعْجَن» بر اساس گویش محلی تا اندازه ای پذیرفتنی است. اما تلفظ رُزْمَهْجَن که در زبان قدیمیها بسیار رایج بود ذهن را به ناکجای دوری می­کشاند. میان رود و روز فرقی آشکار است که روشن کردن آن جستجوی بیشتری می‌طلبد.

پانوشتها

[1] . ابو محجن سوارکاری توانا و از تکاوران قبیلة ‌بنی ثقیف در شهر طائف بود. با آن که در سال نهم هجرت مسلمان شد ولی هیچگاه باده‌نوشی را ترک نگفت.  چند بار عمر وی را به جرم باده نوشی، تازیانة شرعی زد. در زمان عثمان سال 28 هجرت درگذشت. گفته‌اند گور وی در آذربایجان یاگرگان است. دیوان شعرش در 1889 میلادی در لیدن هلند چاپ شده است. مشهورترین شعر وی در بارة شراب این است:
اذا مِتُّ فادفُنی الی جنب کرمة     تروی عظامی بعد موتی عروقها
و لاتدفُننی بالفــلاة ، فانــنی     اخاف اذا ما مت أن لا أذوقها
2. رود در گویش رودمعجنی،رُی (rõy)  است،‌ رُی‌خنه، ته رُی( tah rõy) ، دم دو رُی‌یی (dam du rõy ei) (دهنة دو رود).
3. فرخی سیستانی: گفتم: موافقان را مهر و هواش چيست / گفتا: يكي سليح تمام و يكي مجن
از تيرهاي حادثات جهان / دولت گرفته پيش رويت مجن
منوچهری دامغانی : پشت او و پاي او و گوش او و گردنش / چون كمان و چون رماح و چون سنان و چون مجن
مسعود سعد: اگر زمين همه چون صبح پر ز تيغ شود / شود به پيشش رايت چو قرص مهر مجن
سنایی غزنوی: كرده اندر بزمگه نفس ارادي را قدح / ساخته در رزمگه روح طبيعي را مجن
از براي نصرت دين ساختي هر روز و شب / طبل و منجوق و عراده نيزه و خود و مجن
اي جمال اهل بيت خويش و فخر دودمان / اهل بيت خويش را گشتستي از طغيان مجن
اين خطابت از دو معني چون برون آيد همي / گر چنين خوانمت نجمي ور چنان خوانم مجن

منابع

ابن قتیبه الدینوری. (1903). الشعر و الشعراء. صححه دی جویه. لیدن هلند.
ابن قتیبه الدینوری. (1947). الاشربه و ذکر اختلاف الناس فیها. صححه محمد کردعلی. دمشق.
اسدی طوسی، ابونصر علی بن احمد. (‌1356). لغت فرس. به کوشش محمد دبیر سیاقی. تهران: طهوری.
تبریزی،‌ محمد حسین بن خلف. (1362). برهان قاطع. به اهتمام محمد معین. تهران: امیرکبیر. چاپ پنجم.
چگنگی، علیرضا. (1387). فرهنگنامة تطبیقی نامهای جدید و قدیم مکانهای جغرافیایی ایران. مشهد. بنیاد پژوهشهای اسلامی.
خوسفی بیرجندی، ابن حسام. (1381). خاوران نامه. تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
دهخدا، علی اکبر. لغتنامۀ فارسی.
سیدی، مهدی. (1383). فرهنگ جغرافیای تاریخی ترکمنستان. رایزنی فرهنگی ایران در ترکمنستان.
شفیعی کدکنی، محمدرضا. (1386). قلندریه در تاریخ. تهران: سخن.
فردوسی، ابوالقاسم. (1313).  شاهنامه. تهران: بروخیم.
ف‍ره‍ن‍گ ج‍غ‍راف‍ی‍ائ‍ی‌ ای‍ران‌. (1328). ت‍ه‍ران: دای‍ره‌ ج‍غ‍راف‍ی‍ائ‍ی‌ س‍ت‍اد ارت‍ش‌. ج7  
گلچین معانی، احمد‌. (1353). تاریخ تذكره هاي فارسي. انتشارات دانشگاه تهران.
لسترنج. (1364). جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی. ترجمة محمود عرفان. تهران: انتشارات علمی فرهنگی.
مقدسی، ابوعبدالله. (1361). احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم. ترجمة فارسی. تهران: شرکت مؤلفان.
نرشخي، اب‍وب‍ک‍رم‍ح‍م‍دبن ج‍ع‍ف‍ر. (1363).  تاريخ بخارا. ت‍رج‍م‍ه‌ اب‍ون‍ص‍ر اح‍م‍دبن م‍ح‍م‍د بن ن‍ص‍ر ال‍ق‍ب‍اوی‌. ت‍ل‍خ‍ی‍ص‌ م‍ح‍م‍د ب‍ن زف‍رب‍ن‌ ع‍م‍ر. ت‍ص‍ح‍ی‍ح‌ و ت‍ح‍ش‍ی‍ه‌ م‍درس‌ رض‍وی‌. ت‍ه‍ران‌: ت‍وس.
نفيسي، سعيد. (1315). احوال و اشعار رودکي. تهران: شرکت کتابفروشی ادب.